به سرت که می‌زند

در خیابان می‌مانی

و به چراغ سبز خیره می‌شوی

که در چشم‌هایت باغی بروید

 

تو را به انگشت نشان می‌دهند

نه،

دوستت که ندارند

به رؤیاهایشان نیز

راهت نمی‌دهند

طوری نگاهت می‌کنند

                        که انگار

به کودکی‌هایشان زخمی زده‌ای

تو را به انگشت نشان می‌دهند

                        تا سنگ شوی

بتراشند، شکلی شوی

                   که سالها بخندانیشان

سبز می‌رود

و تو هنوز نگاه می‌کنی

که در چشمهایت باغی بروید!؟

 

پسر! چرا نمی‌خواهی بفهمی

سبزت نمی‌خواهند!!!